همه ي اتاقم از دودي كه از تو دهنم مياد بيرون دود گرفته؛ سياه شده.
آفتاب گردوناي كنار تختم سراشون افتاده پايين؛ خورشيد از دودم سياه شده.
هيشكي از چاله ي تو آدم خبر نداره.
جسد پروانه ها افتاده رو هم؛ دفن شدم زيرشون...
دوشنبه ساعت 4 شب...برچسب : گلومه, نویسنده : abrangz بازدید : 64
ته دلم ميخوام بياد از دلم دراره؛بگه همه فكرام غلطه.
ولي نيست؛ ميگه نميتونه دروغ بگه...
نشستم روي تخت تيكه هاي شكستم دورمه؛ اميد دارم بياد.
ولي نيست...
دوشنبه ساعت 4 شب...برچسب : نویسنده : abrangz بازدید : 72
چهرازي ١٤ خيلي هواي اين روزاست.
پاييز و اين عربده كشيا...
دوشنبه ساعت 4 شب...جای خالی قلبی که بود و همه ی احساسات مرده. همان شب صدایی که گفت " حسی ندارم" مرا کشت.
همه ی آرزو ها برای این که کسی واقعا از به وجود آمدن من شاد شود؛ ریخت.
بی رحمانه همه ی لطافت و ملاحت گلبهی روحم له شد.
و تو از جای ناخن های روی دستت گریه میکنی.
جایی دختری که قبلا با خنده اش باهار میشد؛ مرد.
دوشنبه ساعت 4 شب...برچسب : نویسنده : abrangz بازدید : 50
برچسب : نویسنده : abrangz بازدید : 69
برچسب : دلنشین, نویسنده : abrangz بازدید : 126
» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.
دوشنبه ساعت 4 شب...برچسب : نویسنده : abrangz بازدید : 48
برچسب : دوشنبه, نویسنده : abrangz بازدید : 58